آیا چیزی به اسم هوش مدیریتی وجود خارجی دارد؟ یعنی می توان با یک آزمون مشخص میزان بهره هوشی یک فرد را برای مدیریت سنجید و بر اساس آن او را برای یک پست کلیدی انتخاب نمود؟
بدون شک پاسخ به این سوال کار ساده ای نیست و دست کم می توان با صراحت گفت که چیزی به اسم هوش مدیریتی به صورت یک مفهوم مستقل و غیر وابسته وجود خارجی ندارد؛ اما در این مطلب به صورت خلاصه به مولفه های هوش مدیریتی می پردازیم.
هوش مدیریتی(MQ): به ما یادآور میشود برای موفقیت در زندگی شخصی و کاروکسب باید بتوانیم بر خودمان مدیریت قوی داشته باشیم و به عبارتی روی خودمان که ارزشمندترین داراییمان است سرمایهگذاری کنیم. برای این مهم، ۵ هوش را با نگاه جامعیتنگری بهکار گیریم تا با همافزایی بین آنها انسانی موفق باشیم.
هوش منطقی(IQ): همان هوش عقلی یا هوش ریاضی است که در مدارس، ما را با آن میسنجیدند. اما همهی ما میتوانیم شواهد بسیاری از انسانهایی را مثال بزنیم که در مدرسه و دانشگاه معدل بالایی داشتند، اما در بهکارگیری آنها در زندگی خانوادگی و کاری موفق نبودند. پس هوش عقلی لازم است، اما کافی نیست.
هوش هیجانی(EQ): به معنای توان مدیریت کردن هیجانات خود و دیگران. خوشبختانه هوش هیجانی قابلیت اکتسابی دارد و ما میتوانیم با یادگیری در هر سن که باشیم هوش هیجانی خود را ارتقا دهیم. پس کمکاری در این زمینه فقط و فقط نشاندهندهی تصور خودمان است. برای اینکه هوش هیجانی خودمان را بالا ببریم باید به عوامل مهمی چون پایداری و استقامت برای رسیدن به اهداف درست از پیش تعیینشده، انگیزهبخش و مدیریت روح و روان خودمان و پرهیز از ناامیدی و یادگیری برای ارتقا و کنترل و اصلاح دائم و مرتب رفتار و کردار خویش در راستای انسان متعالی شدن، همدلی و در نهایت ارتقای مهارت خودشناسی و شناخت تیپ شخصیتی خودمان با مراجعه به مشاوران متخصص و مطالعه برای تقویت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف.
هوش سیاسی(PQ): هوش سیاسی، که بهتر است آن را به هوش تدبیری ترجمه کنیم و معنا و مفهوم آن این است که بدانیم در مقابل هر مشتری بهترین نوع رفتار چه باید باشد. تشخیص تفاوت مشتریان و بهکارگیری بهترین شیوهی عملکرد برای نزدیک شدن به مشتری. هوش تدبیری یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
هوش تدبیری یعنی اینکه خود را با سواد مخاطب هدف هماهنگ کنیم و از بهکار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداری کنیم. هوش تدبیری توان درک طرف مقابل را در ما افزایش میدهد. هوش تدبیری همان کیاست داشتن در کار است. به ما یاد میدهد که با مشتری بحث نکنیم، یاد میدهد که در بازار رفتهایم تا معامله کنیم نه مقابله. اینکه همه جا جایز نیست اسم کوچک مشتری را بهکار ببریم و اینکه درک فرهنگها و خردهفرهنگها را داشته باشیم.
هوش جسمانی یا فیزیکی(PQ): به ما میگوید که برای موفقیت در بازار، و نزد مشتری میبایست روح شاداب و مغزی پویا داشته باشیم و این مهم مهیا نمیشود مگر اینکه جسم سالم داشته باشیم. هوش جسمی به ما میگوید که عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبتسلامتی خود باشیم.
هوش معنوی(SQ): نهایتاً هوش معنوی به انسان بودن ما، صداقت داشتن و سالم بودن اخلاق ما میپردازد. همان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. هوش معنوی یعنی خودمان را نانوایی فرض کنیم که قرار نیست نان سوخته دست مردم بدهیم. ابتدا باور کنیم که با فروش بیمه به مشتری برای او امنیت خاطر و اطمینان را فراهم میکنیم، پس من در حال خدمت کردن به مشتری هستم، پس باید مشاور صدیق و راستگوی او باشم؛ تا او با خشنودی که به دست میآورد من را به سایر دوستان و افرادی که میشناسد ارجاع دهد؛ چون ما میدانیم تنها در این حالت است که فروش مؤثر یا فروش تکرارشونده صورت میگیرد و حتی مشتری را به سفیر برند و خوشنامی و اعتبار ما تبدیل میکند.