به بهانه انتخابات نظام مهندسی
خیلی وقت است که دیگر دست به قلم بردن خودزنی شده است: نمی دانی چگونه بنویسی. به قلم نگاه میکنی، به کاغذ خیره می شوی و فضا برایت برزخی می¬شود. چگونه باید بنویسی که هم حق مطلب ادا شود، هم به کسی برنخورد و هم این که سخن غامض نبوده و قابل فهم باشد. شاید بهترین گزینه این باشد که نگارنده، خودش مخاطب خودش و حرفهایش باشد تا کسی از نقد احتمالی نوشتار مکدر و آزرده خاطر نشود. پس برای خودم می نویسم و با شما نیز واگویه می کنم.
پای حرف همکاران که می نشینی همه از تنزل جایگاه و منزلت حرفه¬ای مهندسان گله¬مند هستند. بیراه هم نیست. سالهاست که حرفه مهندسی نه تنها چنگی به دل نمی زند بلکه موقعیتهایی پیش می¬آید که از معرفی خود به عنوان مهندس شرمسار می¬شوی. گله ها و شکوه ها را که می شنوم از خود می پرسم: این درست که در حال حاضر شان مهندسی تنزل پیدا کرده است اما این اتفاق به عنوان یک معلول، علتهایی دارد که بخشی از آن (فارغ از کم و زیادش) نهادی و ساختاری بوده و اصلاحش فعلا خارج از اراده فردی است اما تمام علتها را که نباید در نهاد و ساختار جستجو کرد. خود من برای اصلاح این واقعیت غم انگیز چه کرده ام؟ آیا چرخاندن نوک پیکانِ مسئولیت به جانب دیگران و تبرئه خویشتن چاره کار است؟ آیا در طول این همه سال، من به عنوان عضوی کوچک از این جامعه بزرگ مهندسی، به قدر فهم و وسع خویش در مسیر درست قدم برداشته ام؟ مگر نه این است که گفته اند خودسازی جامعه سازی است!
فصل انتخاب و انتخابات که می شود من هم مثل خیلی¬ها بی هیچ دانشی خود را در قامت یک نظریه پرداز و تئوریسین تمام عیار پنداشته و ارائه طریق میکنم. به هر حال شب انتخابات و تبلیغات است و فضا، فضای پوپولیسم و آنارشیسم. طبیعی است که من هم از قافله عقب نمانده و در جمع خردورزان اظهار فضل کنم. به هر حال همه می دانند که ما ایرانیها حافظه تاریخی نداریم و هر آنچه در بازار داغ تبلیغات گفته یا شنفته شود روز فردای انتخاب، در گور خواهد شد تا سالیان بعد و در چنین روزی و روزگاری دوباره نبش قبرها آغاز شده و مرور خاطرات کنیم.
در خلوت تنهایی خویش به وضعیت موجود که می اندیشم از تحمل حجم این همه نابسامانی درمانده می شوم:
سازمانی به نام “سازمان نظام مهندسی ساختمان” ایجاد شده که در ظاهر غیردولتی است و از حق عضویت اعضا (حتی به بهای تخلف قانونی کسر درصدی از حق الزحمه جهت جبران هزینه های گزاف تحمیلی به سازمان ) ارتزاق می کند اما در عمل، مقام تمامیت¬خواه دولتی چنان بر پیکره سازمان چنبره زده که در وزارت متبوع خود، این اندازه دخل و تصرف نکرده و حتی از ایفای وظایف ذاتی وزارت متبوعش غافل مانده است. با خود می اندیشم این سازمان چونان موجودی دوجنسه با ماهیت مجهولی که نه دولتی است و نه مردم نهاد، بالاخره استقلال خواهد یافت یا عرصه به دست دولتی ها بیش از پیش برایش تنگ خواهد شد؟!
آیا این موجود نحیف و بسمل، بدون حمایت بدنه جامعه مهندسی، در قبال تصمیمات مستبدانه و غیرکارشناسی خودیها و ناخودی-ها کماکان محکوم به زندگی جنینی خواهد بود؟!
آیا ممکن است روزی فرا برسد که فارغ از موج سازی کمپینهای قارچ گونه و شعارهای انتخاباتی قبیله ای؛ که همگی صرفا به قصد اثرگذاری آنی و زودگذر در جریان انتخابات متولد میشوند، با بلوغ و شعور کافی انتخاب کنندگان، با انتخاب متخصصان، تخصص گرایی در بدنه سازمان حاکم شود؟!
آیا روزی فرا خواهد رسید کسانی که قصد حضور در انتخابات و قبول مسئولیت را دارند به جای تبلیغات هیجانی و شتابزده در بازه زمانی کوتاه، قبلا تعامل لازم را با تشکلهای صنفی ایجاد نموده و با ایجاد بستر لازم، رزومه، اهداف و برنامه های خود را در بوته نقد و کارشناسی قرار داده و بر اساس معیارهای مشخص و قابل سنجش از سوی انتخاب کنندگان داوری شوند؟!
فضای رکود سنگینی در صنعت ساخت و ساز حاکم شده و جامعه مهندسی را به بی مهری و حتی گاه خیانت و تقابل نسبت به هم سوق داده است. مجری، مشاور، پیمانکار، طراح، محاسب و هر کسی که تحت هر عنوانی در جمع جامعه مهندسی حضور دارد نباید به جای ایجاد موانع و اصطکاک و شعاردرمانی، دنبال هم افزایی و مساعی فکری باشد؟!
دانش آموختگان جوانی که با امیدها، رویاها و آرزوها قدم در این مسیر گذاشته و منتظر هستند شاید چرخ روزگار چندی هم موافق مراد آنها به گردش درآید در مظان اتهام بزرگان هستند و به زعم بزرگان، حضور کوچکترها باعث بی اعتباری و تشتت در صنف مهندسی شده است، غافل از این که آنها خود قربانی نخست و بزرگ این نابسامانی اند و به لطایف الحیلی دنبال آب باریکه ی برای امرار معاش و گذران امور. امضافروشی، منفعت طلبی صرف، بی اعتنایی به نسل پیشکسوتان، عدم حضور نمایندگان تمام تشکلهای مهندسی در ارکان سازمان نظام مهندسی و الخ از جمله مواردی هستند که سازمان را به هیبت یک شمع لرزان و رو به خاموشی درآورده است. آیا من خود در این روند ناصواب، شریک جرم نیستم؟!
تردیدی نیست آنهایی که خود را در معرض ریسک انتخاب شدن قرار می دهند نسبت به آنهایی که از ورود در این آزمون به هر دلیلی سر باز می زنند ویژگیها و تمایزهایی دارند و این جسارت و شهامت آنها (فارغ از نیات درونی) قابل اعتنا و حتی قابل تقدیر است. اما برای نگارنده و شاید خواننده فهیم نیز جای پرسش باشد که چرا خروجی این انتخابات همیشه آن چیزی که مطلوب است واقع نمی افتد؟! انتخاباتی که در آن کاندیداها با کمترین سختگیری (فعلا بدون نظارت استصوابی) امکان حضور در این چرخه را می یابند چرا نمی تواند منجر به شایسته سالاری و تخصص گرایی شود؟! آیا غیر از این است که من کماکان تفکرات قبیله¬گرایی دارم و رای من حاصل فحص و تحقیق لازم نیست؟!
من این روزها بمانند همه شما به شدت گرفتارم و فرصتی برای بررسی سوابق و برنامه های کاندیداها ندارم. وانگهی به سیاق دوره های قبل و به سیاق تمام انتخاباتی که سالهاست به اعتیاد پای صندوق می رویم پیش فرض بنده این است که کاندیداها برنامه ای ندارند و هر کدام که در راس سازمان قرار بگیرد اتفاق تازه ای نخواهد افتاد چرا که مشکل در برنامه و قوت و ضعف افراد نیست بلکه مشکل ریشه در ساختار و سیستم دارد. خیلی دلم میخواهد این گونه قضاوت نکنم اما بهانه ای نمی یابم. لطفا اگر شما بهانه های خوبی برای امیدوار بودن دارید مرا هم شریک امیدواری خویش نمایید. با این وجود ای کاش صدای من به گوش همه آنهایی که به سنت دیرین، پای صندوقهای رای می شتابند، می رسید که: لطفا با ملاحظه تمام بلایای طبیعی و غیرطبیعی که گرفتارش هستیم اندکی در انتخاب خود تامل کنیم که راه نجات، از تمکین به شایسته سالاری میگذرد!
دیدگاهتان را بنویسید